ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

حیاط خونه مامان طاهره

سلام پسر گلم! رفتیم خونه مامان طاهره. مثل همیشه خیلی لطف داشتن و خیلی خوش گذشت. کلی عکسای قشنگ و زیبا گرفتیم. چندتاشو واست میزارم. درخت سیبی که بابا قدرت کاشت. خدا رحمتش کنه! تلاش خاله جون واسه اینکه شما یه عکس تکی داشته باشی!وقتی مامانی نی نی بود هم خاله جون همین کارو کرد. ممنون از لطفش! ...
19 ارديبهشت 1394

بابا عباس

پسر گلم سلام 5 شنبه هفته پیش یعنی 10 اردیبهشت با پدرجون و مادر جون رفتیم شمال. خونه بابا عباس بدون بابا عباس رنگ و بویی نداشت. جاش خیلی خالی بود! 5 شنبه چهلم بابا عباس بود. چند روز زودتر برگزار شد تا همه بتونن بیان! خدا رحمتش کنه.  حیاط خونه بابا عباس، بدون وجود نازنینش! ...
18 ارديبهشت 1394

آینه

پسری شلام! باید این مطلب رو زودتر مینوشتم اما حالا هم دیر نشده! تقریبا دو هفته ای میشه که وقتی میبرمت جلوی آینه حسابی ذوق میکنی! از دیدن خودت و من!  وقتی گریه میکنی یا غر میزنی میبرمت جلوی آینه و شما با دیدن قیافه خودت گریه ات یادت میره و میخندی. بعدش متوجه من میشی و با دیدن من هم میخندی و دست پا میزنی! خیلی بامزست وقتی صورتت از حالت گریه به خنده تغییر میکنه! راه خوبی واسه سرگرم شدن و آروم شدنته!  گاهی اوقات وقتی از بازی خسته میشی غر میزنی و دلت میخواد که من یا بابایی پیشت بشینیم و باهات حرف بزنیم یا برات شعر بخونیم!  یه چیز جالبه دیگه اینکه علاقه خاصی به سقف داری و چند دقیقه ای با دیدن سقف آروم میشی. تازه پرده رو هم ...
7 ارديبهشت 1394

پایان 3 ماهگی

سلام پسر قشنگم!  دیروز رفتیم پیش دکتر فرسار. مثل همیشه مهربون و باحوصله بود. "قربونت برم که صدای بازیت داره میاد." میگفتم: وزنت شده 5 کیلو و 300 گرم و قدت هم 59 سانت شده! شکر همه چیز خوب بود، جز رفلاکس که مراقبت میخوای، همین. این روزا خیلی شیرین شدی! حسابی با مامان و بابا بازی میکنی و میخندی و ذوق میکنی. ما هم که قند تو دلمون آب میشه وقتی میبینیم از سر شادی و ذوق صداهای عجیب و غریب از خودت درمیاری! دایره لغاتت (صداهات) بیشتر شده! من و بابایی حسابی منتظر شنیدن اولین کلمه هستیم! خرگوشت رو هم خیلی دوست داری و باهاش سرگرم میشی. آویز بالای تختت هم توجه شما رو به خودش جلب میکنه حتی وقتی خاموشه! وقتی دارم ازت فیلم یا عکس میگیرم مت...
7 ارديبهشت 1394